سرزمين مادري
سرزمين مادري
به اميد صلح در كشور عزيزمان افغانستان

بامیان در گذشته مرکز راهبان و روحانیان بودایی بوده. نام بامیان بر گرفته شده از کتاب رامایانا (varmayana) می باشد. بسیاری از آموزه های بوداییان روی دیواره های کوه های این شهر حک شده است 

باميان در سال 600 ميلادي, پايتخت پادشاهي كوشاني-يفتلي

این شهر در مسیر جاده ابریشم واقع شده است. بامیان تقاطعی بین شرق و غرب این جاده بود که راه اتصال تجار چینی را از شرق به شرق میانه فراهم می آورد. بامیان بخشی از امپراتوری کوشانیان بودایی در قرون اولیه ميلادی بود. پس از سقوط امپراتوری كوشانی، بامیان بخشی از قلمرو حكومت خانی كوشانشاه شد كه زير سلطه ساسانيان بود. هون ها (Hunas) یا هفتالی‏ها این شهر را در قرن پنجم میلادی فتح و آن را پایتخت خود قرار دادند. از آنجایی که این شهر در گذشته محل زندگی بوداییان بود و غارهای راهبان بودایی در آن قرار داشت و بدلیل اینکه این شهر توسط چنگیز خان تخریب و نابود شد به شهر غلغله شهرت یافت.

پس از آنكه خانی هفتالی‏ها به دست ساسانیان و ترك ها در 565 ویران شد، بامیان تا سال 870 ميلادی پایتخت پادشاهی کوچک كوشانی-هفتالی‏ها ماند، يعنی تا زمانی که توسط صفاريان فتح شد. پس از آن توسط غزنویان در قرن 11 ميلادي فتح شد.

 

اکثریت ساکنان این ولایت را هزاره‌ها تشکیل می‌دهد که به زبان فارسی و گویش هزارگی صحبت می‌کنند. همراه با هزاره‌ها، ۱۵٪ تاجیک نیز در این ولایت ساکن هستند.  همچنین پشتون‌ها و تاتارها از اقلیتهای قومی این ناحیه هستند. بامیان یکی از ولایات بزرگ هزاره جات است. و همچنین مرکز اصلی فرهنگی هزاره‌ها محسوب می‌شود.

 بامیان یکی از شهرهای کهن و تاریخی افغانستان امروزی محسوب می‌گردد. وجود پیکره‌های تخریب شده بامیان، شهر غلغله، شهر ضحاک و بند امیر این شهرها به یکی از مراکز مهم توریستی افغانستان تبدیل نموده بود. این پیکره‌های عظیم بودا در مارس ۲۰۰۱ توسط حکومت طالبان منفجر شدند. پیکارجویان طالبان قصد داشتند با تخریب یادبودهای بوداییسم، «آثار شرک» را در منطقه از بین ببرند

شهر غلغله شهری که یک زمان شهرت بسزایی آن شرق و غرب را به خود متوجه گردانیده بود و در برابر نیرومند ترین و خشمگین ترین متهاجمین مقاومت و مجادلت می کرد مخرو به‌های شهر غلغله در گرد و نواحی بالا حصار در میان مزارع و کشت زارها به طرف دهکده سید آباد کم و بیش باقی مانده‌است. شهر غلغله طوری که تاریخ حکایت می‌کند به گمان غالب بعد از به میان آمدن سلطنت شنسبانیه غوری به دست سلطان علاءالدین جهان سوز و در زمان سلطنت نخستین امیر شنسبانی ملک فخر الدین برادر افخم جهان سوز به میان آمده‌است. باشندگان این شهر در بین قرن شش و اوایل قرن هفت هجری در سموچ و آبادی‌های مستحکمی که اباره‌ها برجهایی که از خشت خام و پخته و سنگ اعمار شده بود زندگی می‌کردند بعد از این که علاءالدین محمد خوارزم شاه بین سال‌های 607و 611 هجری اردوی غوری وغزنوی را در هم شکست پسرش جلاالدین در شهر غلغله مرکزیتی قایم کرد و برای مدتی با شهرت جلال تام حکم روایی نمود شکوه وقدرت آن رقیبان اش را بران داشت تا بر شکست و کوبیدن او از هیچ گونه تدابیر و اقدامی دریغ نکنند زمان قدرت این حکم روای فاتح بود که هجوم وحشت ناک چنگیز از صفحات شمال بر جنوب هندوکش سرایت کرد. چنگیز از راه دره شکاری وارد این سرزمین شده در شهر ضحاک که آثار خرابه‌های آن را در هفده کیلومتری قبل از بامیان در نقطه نقاط آب‌های بامیان و کالود در نقاط مرتقع کوه سرخ قرار دارد. و جنگ میان مهاجمین چنگیز و امپراتور شهر در گرفت در این زدو خورد موتی جن پسر جغته نواسه چنگیز به قتل رسید از دیدن این منظره خشم چنگیز به جوش آمده سوگند یاد کرد که آن قدر قتل و قتال درین شهر بنماید که حتی برای انسان وحیوان امان زندگانی ندهد شهر غلغله بعد از مقاومت بسیار شدید در سال 618 ه ق مطابق 1322 ميلادي با خاک یکسان شد  فاتح مغل آن طوری که تصمیم گرفته بود شهر را آتش زد و مردم در میان شعله‌های آتش جان دادند وگروهی که از شعله‌های بی رحم آتش نجات یافتند از دم تیغ خلاصی نیافتند و بالاخره حصار آزادگان و کانون علم و فضل پادشاهان علم دوتس ادب پرور شنسب‌های غوری خوارزمشاهی را شهر مغضوب لقب دادند. به طرف جنوب شرق خرابه‌های بالا حصار شهر غلغله در داخل دهکده سید آباد بدنه قلعه مستطیل شکل با دیوارهای بلند موجود است که در نزد اهالی به قلعه دختر معروف می‌باشد داستانهای محلی این قلعه را مربوط به دختر جلاالدین منکبرنی پادشاه خوارزمشاهی می‌دانند چنگیز حصار محکم شهر غلغله را گرفت  و مدتی لشکر مغلی در اطراف حصار سر گردان ماندند وحیران بودند که به چه ترتیب و وسیله حصار را بگشایند و به مجادله جهت اشغال بپردازند تا این که بالاخره این دختر ناز پرور خیانت کرده و نامه برای مهاجمین نوشت و نامه را با پیکان تیر در صف مهاجمین انداخت و به آن‌ها فهماند که فتح این قلعه مشکل است تازمانی که سر چشمه آبی را که در داخل حصار می‌آید و مدافعین شهر از آن استفاده و رفع تشنگی می‌کند بسته نشود فتح نصیب مهاجمین مغلی نخواهد بود لذا سر چشمه‌ای را که در دره کالو است با نمد تخته سنگ‌های نمک مدود شود و سپاه مغل به این دستور سر چشمه آب را بستند و بدین ترتیب راه فتح قلعه را یافتند وآن را گشودند و اما در مقابل دختر ناعاقبت اندیش نیز فعل زود ثمره این همکاری خود را با اردوی دشمن چشید و توسط سپاه مغل به وضع فلاکت باری کشته شد. 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به سرزمين مادري مي باشد.